کتابُکَ اَبْلَغُ ما یَنْطِقُ عَنْک امام علی ـ علیه السلام ـ نوشته تو، رساترین چیزی است که از جانب تو سخن میگوید.[1] رسالت ما از برتریهای انسان، توانایی او بر « گفتن » و « نوشتن » است. اندیشمندان گذشته، محصول زحمات خویش را در قالب « کتاب »به آیندگان عرضه کvدهاند و فرهنگ بشری در سایه تألیفات دانشمندان، رفته رفته به غنا و وسعت کنونی رسیده است. و چه میراثی گرانبهاتر و ماندگارتر از آثار قلمی؟! دلیل عزت اهل سخن همین کافی است که خوردههای قلم، زیر پا نباید ریخت[2] یکی از علل مظلومیت مکتب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و ناشناخته ماندن فرهنگ ائمه شیعه در جوامع اسلامی، کوتاهی در شناساندن آنان بوده است. و گرنه، اگر تعالیم و مکتب آنان برای مردم تبیین شود، گرایش به سوی آن خواهد بود. به فرموده امام رضا ـ علیه السلام ـ: « اِن النّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحاسِنَ کلامِنا لاَ تَتَّبُعونا»[3] اگر مردم خوبیهای کلام ما (و کلام نیک ما) را بدانند از ما پیروی میکنند. کار رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ ، تبیلغ اسلام و آیین آسمانی است. امت او هم همین رسالت را دارند، ولی مهم شناخت روشهای تبلیغ است. نگارش و کارهای قلمی، یکی از ابتداییترین و سادهترین شکلهای تبیلغ و ابزار انتقال فرهنگ به دیگران است. با توجه به دگرگونیهایی که در امر نویسندگی و سبک قلم پیش آمده است، روش ما نیز در نگارش باید پا به پای زمان پیش رود و از نثری روان و امروزی، که از جاذبه و گیرایی بالایی برخوردار باشد استفاده کنیم. و الا، اگر قلم کهنه و قدیم و دشوار باشد، جوانان را جذب نمیکند؛ هر چند درباره بهترین موضوعات و برجستهترین شخصیتهای ممتاز اسلامی باشد. ما مسلمانان، از نظر فرهنگ و محتوا، در سطح بسیار غنی و پرباری هستیم؛ اما نسبت به قالبها و شیوههای عرضه فرهنگ وحی و دستاوردهای مکتب، اگر تلاش جدید و جدی نداشته باشیم ناموفق خواهیم بود. قالب برای محتوا برای گیرایی آثار اسلامی و محتوای ارزشی آنها، باید از قالبهای نو و جذاب نیز استفاده کرد. عرضه هر مسأله به صورت دلپذیر دو چیز لازم دارد: 1. مواد خام 2. شکل و قالب مانند ساندویجی که مواد غذایی را به صورتی منظم و تمیز و شکلی دلپذیر، عرضه میکند و مشتریها را جلب مینماید، این مواد خام و اصلی ساندویج، ممکن است در خانه افراد هم باشد، اما آنچه باعث جذب شدن به مغازه ساندویجی است، ظرافت و شکل و قالب عرضه آن مواد است که افراد سیر را هم به اشتها و هوس میاندازد. پیام و محتوا هم، هرچه سازنده و ریشهدار و اصولی باشد و یک دانشمند و متفکر، هرچه اندیشههای جالب و دیدگاههای عالی داشته باشد، تا از شیوههای متناسب و قالبهای تدوین یافته و سبک منظم و قلمی شیوا و متقن برخوردار نباشد، نمیتواند به صورت مطلوب، آموختهها و اندوختههای خود را به دل و جان دیگران بنشاند. پس ضرورت دارد ما روی شیوههای بهتر و موثرتر قلمی و راههای گیراتر در بیان حقایق دین و اندیشههای خود، بکوشیم و با آنها آشنا شده و در نویسندگی به کار بندیم. نوشتن، وسیلهای برای ارتباط با خوانندگان است. نوشته باید به گونهای باشد که مقصود را به خواننده منتقل کند. پس شناخت مخاطب ضروری است تا شیوه و سبک قلم با او هماهنگ باشد. شناخت نیازها و اولویتها ضرورتی دیگر است. نوشتن در خلأ و بی ارتباط با نیازها و بدون کاربرد، کم تأثیر است. حرفهای ناگفته و مطالب نانوشته بسیار است، اما برای نویسنده چند چیز لازم است: 1. مطالعه؛ 2. تفکر و اندیشمندی؛ 3. شناخت عینی جامعه. این سه محور، سوژه و موضوع برای قلم زدن میدهد و نوشته را پرمایه و در ارتباط با عینیت جامعه میسازد. « چه نوشتن »، بستگی به فکر و احساس و شناخت نیازها و اولویتها دارد. « چگونه نوشتن » بسته به شناخت قواعد نگارش، دستور زبان و رموز زیبا نویسی است. ابزار اصلی کار نویسنده، « الفاظ » و « معانی » است. آنان که در نویسندگی ناتوانند، یا فقر واژگان و کمبود لفظ و ضعف قلم پردازی دارند، یا کمبود مطلب یا نداشتن اندیشه یا محتوا. بی مایه فطیر است. برای نیرومندی در نگارش باید به گسترش دو حیطه و حوزه پرداخت: 1. حوزه الفاظ و تعابیر 2. حوزه مفاهیم و اندیشهها مطالعه، هم حوزه الفاظ انسان را میافزاید، هم حیطه و قلمرو معلومات و مطالب را گسترش میدهد. در نتیجه، آنکه مفاهیم ذهنی بیشتری در اختیار دارد و به تعابیر و واژههای بیشتری آشناست، راحتتر و غنیتر میتواند بنویسد و خواستهها و دانستههای خود را روی کاغذ بیاورد. مطالعه، تمرین و آموزش موفقیت در امر نویسندگی و قدرت قلم، سه چیز را میطلبد: 1. مطالعه 2. تمرین 3. آموزش مطالعه کسی که میخواهد در کار قلمی رشد کند، ناچار باید اهل مطالعه باشد، کتابهای بسیار در سبکهای مختلف و از نویسندگان برجسته و آثار قوی و شیوا بخواند تا با شکل کار دیگران آشنا باشد، هر چند ممکن است بسیاری از کتابها از نظر محتوایی قابل تأیید نباشد، ولی مطالعه آنها برای آشنایی با تکنیک کار و رمز و راز جاذبه کتاب مفید است. اینگونه مطالعات به طور غیر مستقیم به انسان قدرت نویسندگی میدهد و قلم را قوت میبخشد. حتی در سبک نگارش انسان اثر میگذارد.[4] غیر از کتابهای ادبی و متون زیبا، بخشی از مطالعات نیز باید درباره اصل نگارش و فنون نویسندگی باشد. مطالعه کتبی که روش نگارش و رمز و راز آن را میآموزد، راه را نزدیکتر میسازد.[5] تمرین نویسندگی هم مانند هر کاری نیاز به تمرین دارد. هیچ کس بدون تمرین، راننده یا نقاش یا خطاط یا ورزشکار و معمار نمیشود. سخنرانی و نویسندگی هم در سایه تمرین، فراهم میگردد. باید آن قدر نوشت و نوشت و خط زد و اصلاح کرد و تمرین نمود و دور انداخت و دوباره و ... که قدرت قلمی افزایش یابد و نوشتن برای انسان ساده و روان شود. بسیاری از نویسندگان مشهور، قدرت قلمی خویش را مدیون تمرین بسیار هستند. در تمرین دو نکته باید رعایت شود: اول: اینکه تمرین را از سادهترینها شروع کنیم تا به نوشتههای جامع و تحقیقی برسیم؛ مثلاً ابتدا میتوان از نوشتن خاطرات روزانه و حوادث مربوط به خود نوشت، که علم و اطلاع بیرونی و تخصص خاصی لازم ندارد و آسانتر است و مایهها و مواد آن در ذهن هر کس موجود است. دوم: توصیف. توصیف پدیدههای اطراف و صحنههایی که میبینیم و پیرامون ما وجود دارد، گام دیگری در تمرین است. ابتدا باید درباره محسوسات نوشت، سپس معقولات، درباره وضع خانه، صحرا، خیابان، کلاس، مسجد، بهار، شلوغی شهر، و ... میتوان نوشت و آنها را توصیف کرد. همچنین باید دانست که هر نوشته کاملی، نقطه شروع ناقصی داشته است. در جریان تمرین و کسب تجربه است که نقصها و کمبودها را میشناسیم و بر طرف میکنیم. درباره موضوعی میتوان آنچه را به ذهن میآید نوشت؛ هرچند نامنظم و ناقص، سپس در جهت تنظیم و آراستگی و کمال آن اقدام کرد و آنها را منسجم ساخت. بنا گذاشتن بر اینکه نوشته ما از همان اول باید بی عیب و نقص باشد، ما را عقب نگه میدارد و مانعی برای نوشتن میشود. کمال و قوت را در جریان کار و تجربه باید به دست آرود. « کار نیکو کردن از پر کردن است.» تشکیل جلسات با دوستان و کارجمعی و تمرین و نوشتن و خواندن و از یکدیگر ایراد گرفتن نیز، یکی از برنامههای تمرینی محسوب میشود که در صورت دسترسی نداشتن به استاد و کلاس، میتواند بسیار مؤثر باشد. آموزش فراگیری فن نویسندگی از استادان و صاحبان تجربه و شرکت در جلسات و دورههای آموزشی، از گامهای عمده در این راه است. به ندرت کسانی بدون معلم، خودشان به استادی میرسند. هم باید فروتنی کرد و در محضر استاد، زانو زد و فن آموخت، هم برای این کار، وقت صرف کرد و هنر نگارش را جدی گرفت. نویسندگی نیز همچون هر هنر و مهارت دیگر، وقتی زیر نظر مربی آموخته شود، هم سرعت یادگیری بیشتر است هم بی راهه رفتن و هدر دادنِ عمر و حوصله و مجال کمتر. مهم، حوصله است و طی مرحلهها و قدم به قدم پیش رفتن انسانهای کم حوصله و عجول، هیچ وقت به هدف نمیرسند. البته در آموزش، هم ذوق و کششِ فراگیرنده و استعداد فراگیری او سهیم است، هم کوشش آموزگار و دلسوزی مربی و شناخت استعداد و زمینه رشد افراد تحت تعلیم. « متن آموزشی » نیاز دیگر کار آموزشی است که باید جامع و همراه تمرین و ممارست باشد. در دورههای آموزشی، مربیان هر چه با متعلّمان کار بیشتر بکنند و آثار قلمی آنان را بررسی و نسبت به کارشان راهنمایی کنند، شتاب فراگیری بیشتر خواهد بود. در کار قلم، نمیتوان تنها به فراگیری قواعد و مباحث نظری بسنده کرد. استفاده از مطالعه شخصی و تمرین پیش خود، جایی است که امکان یا فرصت آموزش نباشد. استحکام قالب و محتوا گاهی کسی یا چیزی، « جمال بی کمال » است، یعنی ظاهری آراسته دارد، ولی بدون محتوا. گاهی کسی یا نوشتهای « کمال بی جمال » است؛ یعنی محتوای ارزندهای بدون آراستگی و قالب زیبا عرضه میشود. گاهی « کمال جمیل » است، هم از کمال و هم از جمال برخوردار است. هم محتوا عالی و خوب است و هم شیوه عرضه و قالب بیانی، دلپذیر و جذاب است.
این روش و اسلوب، ایدهآل و مطلوبتر و جاذبتر است، یعنی مطالب خوب را، خوب ادا کردن و حرف خوب را خوب گفتن. چرا که بسیاری اوقات، شکل و قالب، در محتوا و تأثیر آن نقش دارد و این احتیاج به کسب مهارت و شناخت از ابزار کار و شیوههای بیان دارد. در نویسندگی ابزار کار، کلمات و تعبیرات است، همچنان که رنگ در نقاشی سنگ در حجاری، چوب در نجاری، صدا در موسیقی و توپ در ورزش ابزار کار به شمار میآید و شناخت هر یک از اینها و دقت و مهارت در به کار گیری، محصول ارزندهتری به بار میآورد. نحوه کاربرد واژهها و جملهسازی و تألیف جملات با هم و انسجام بخشیدن به اثر، آن را مؤثر می سازد. نوشتهای که هم از نظر دستوری و قواعد، صحیح و متین باشد و هم محتوایی جالب داشته باشد و نیز از اسلوب پرجاذبه و پرکشش در آن بهره گرفته شود، نوشتهای مطلوب و ایدهآل به حساب میآید. قوت و ضعف هر نوشته و نویسنده هم از مهارت و پختگی و رعایت این نکات، در دو جنبه لفظی و محتوایی ( شکلی و مضمونی، قالبی و درونمایهای ) شناخته میشود و نویسنده باید نهایت هنر خود را در کسب شایستگی و پختگی در این دو زمینه به کار گیرد. مراحل کار هنری در هر کار ادبی و هنری ( از جمله نویسندگی ) انسان سه مرحله زیر را طی می کند تا اثری در خور توجه عرضه کند: 1. انفعال نفسی 2. فعالیت ذهنی 3. عرضه خارجی دیدن صحنهها، شنیدن حرفها و خواندن آثار دیگران، در نفس انسان گاهی تأثیر و انفعالی ایجاد میکند که خمیر مایه کار جدید از سوی انسان میشود؛ مثلاً شهادت یک نفر، بروز زلزله، تصادف دو ماشین، بحرانی در جامعه، صحنهای از فقر و محرومیت، ولادت نوزاد، اعتیاد یک جوان، عشق و محبت، طلاق یک همسر و ... . اینها مسائلی است که بر جان نویسنده تأثیر میگذارد و حالت خاصی به روح دست میدهد. این حالت، مرحله « انفعال نفس » است. از این پس، ذهن انسان روی موضوعی کار میکند، میاندیشد، میپروراند و طرحی ذهنی میسازد تا آن احساس و ادراک و تأثر و حالت خویش را به شکلی ابراز و آشکار کند و عکسالعمل بیرونی از طریق نوشته، نشان دهد. این سومین مرحله یعنی عرضه خارجی است. نویسندگی، تدبیر، تعمق، تفکر و ارزیابی لازم دارد. نویسنده باید اندیشمند هم باشد. اندیشمندی او هم در انتخاب موضوعات، هم در پرداختن و بار آوردن آنها و هم در انتخاب کلمات و عبارات به کار میآید. تمرکز فکری روی موضوع، از مهمترین کارها در نویسندگی است. پایه قرار دادن دانستهها، برای کشف و بیان نادانستهها مفهوم تفکر است. فکر مستمر و متمرکز روی موضوع، نتیجه بخش و زاینده است؛ مثل ذرهبین که اگر شعاع خورشید را روی یک نقطه کوچک متمرکز کند و این تمرکز، چند لحظه استمرار باید، آن را میسوزاند و کاغذ سیگار یا پارچه آتش میگیرد. ولی اگر تمرکز نور در یک نقطه نباشد، یا در آنجا ثابت نماند، نمیتواند بسوزاند. زایندگی فکر انسان در سایه تمرکز روی موضوع خاص است و این هنر را بسیاری از افراد، ندارند ولی با تمرین میتوانند به دست آورند. انسجام در نوشته « انسجام » که از امتیازات هر نوشتهای محسوب میشود به این معناست که: الف. مطالب، به هم پیوسته و در رابطه با موضوع باشد. ب. ارتباطی خوب و منطقی میان قسمتهای نوشته دیده شود. ج. نوشته، در مجموع، خواننده را به نتیجه مورد نظر برساند. نوشتههای منسجم، هدف مطلوب دارد و از وحدت هدف و جهت برخوردار است و در نهایت موضوعی خاص را ساخته و پرداخته، عرضه میکند. ولی نوشتههای بی سر و ته و نامنظم و مغشوش و بی ارتباط به هم، خسته کننده و بی نتیجه است. انسجام در دو محور مطرح است: 1. انسجام ذهنی 2. انسجام نگارشی. انسجام ذهنی، مقدمه و پایه انسجام نوشته است. نویسنده اگر ذهنی منسجم و منظم داشته باشد و مطالب در ذهن او، روشن، به هم پیوسته، مرتبط، هدف دار، و دارای نظم منطقی و « اول » و « آخر » و « نتیجه » ای باشد، این ذهنیت در نوشته او هم تأثیر میگذارد. ولی ذهن آشفته و غیر منسجم، مطالبی را هم که در قالب نگارش یا بیان عرضه میکند، به همان صورت آشفته و نابسامان و فاقد نظم و ترتیب است. منسجم نبودن نوشته یا گفتار، یا از ضعف فکر و تنظیم شخص نسبت به مطالب سرچشمه میگیرد، یا علت آن انبوهی دانستهها و فشار معلومات بر ذهن اوست که مجال نظم و ساماندهی را از او میگیرد. هر کدام که باشد نقص است و باید در رفع آن کوشید. مراحل نگارش منظور، گامها و اقدامهایی است که رعایت آنها، به نوشته، اعتبار و غنا و سلامت میبخشد و آن را از انسجام، برخوردار میسازد و کار نویسنده را آسانتر میسازد. برای نوشتن مقاله یا تحلیل یا کتابی در مسأله خاص یا تهیه گزارش جامع پیرامون یک موضوع و حادثه و ... باید این نکات را رعایت کرد: 1. فکر روی موضوع: اندیشیدن روی موضوع و یافتن طرحی جامع درباره آن و احاطه ذهن به جوانب مختلف آن، اولین کار در نویسندگی است. بی اندیشه دست به قلم نباید برد. میتوان گفت نویسندگی بر پایه اندیشمندی استوار است. اندیشیدن یعنی: ـ تمرکز فکر روی یک موضوع و جلوگیری از تشتّت فکر و ذهن ـ تمدید و استمرار آن فکر روی موضوع، مثلاً یک ساعت فکر مداوم ـ شناخت رابطه اشیاء (ایجاد رابطه) ـ استنتاج (انتقال از جزئیات به کلیات) اینگونه اندیشه درباره موضوعات ذهن ما را خلاق و مولِّد میسازد. همچنان که گفته شد مثل تمرکز نور خورشید به وسیله یک ذره بین روی یک نقطه، که ایجاد احتراق میکند و بدون تمرکز و استمرار، اثر نمیبخشد. « فکر »، سرمایهای است که باید آن را به کار زد و « ذهن » گنجینهای است که باید سراغش رفت. نگارشی که فقط بر پایه نقلیات استوار باشد و از اندیشه و فکر تهی، نوعی دست فروشی است نه « تولید ». اندیشیدن یک هنر است و نوشته را از پشتوانه برخوردار میسازد. نویسندگی تنها احساس و توصیف و لفاظی و عبارت پردازی نیست. 2. تعیین محورها: هر موضوع را به تناسب محتوا و ابعادش ابتدا باید محور بندی کرد، بخشهای اصلی و فرعی آن را مشخص ساخت و آن را از کلی بودن در آورد و عناوین ریزتر را بر مبنای محورها و جهتهای مختلف موضوع، استخراج کرد تا امر نگارش پیرامون آنها سادهتر باشد. هر چه محورها ریزتر و جزئیتر باشد، نوشتن آسانتر میشود و تهیه مواد خام، عملیتر میگردد. 3. تهیه مواد خام: نویسنده، برای محورهای تعیین شده در هر موضوع، نیاز به معلومات دارد. آگاهیهای لازم، مواد خام هر نوشته را فراهم میکند. این معلومات لازم از دو طریق به دست میآید: ـ حافظه (یادآوری و فکر) ـ مطالعه (جمع آوری و تحقیق) حافظه انسان بسیاری مطالب را در خود دارد که باید به آن مراجعه کرد و با تأمل روی محورها، از ذخیره ذهنی و آرشیو حافظه مدد گرفت. تجربه نشان میدهد که هر کس سراغ این منبع برود، دست خالی بر نمیگردد. « تداعی معانی » در این رهگذر به انسان کمک شایانی میکند. معانی و مفاهیم، یکدیگر را فرا میخوانند و ذهن و حافظه است که آنها را در یک ردیف قرار میدهد. مطالعه نیز برای کسب معلومات ضروری است؛ چه از طریق پرسیدن از افراد مطلع و صاحب نظر، و چه از راه جمع آوری اطلاعات از مردم، به صورت گزارش و نظر خواهی عمومی و چه با خواندن کتب و منابع. 4. تنظیم و تدوین: وقتی معلومات و یادداشتهایی پیرامون ابعاد موضوع و محورهای آن فراهم شد، باید آنها را به صورت منظم نوشت و تدوین کرد و پس و پیش نمود و حذف و اضافه کرد، تا از ترکیب و تألیف آنها، یک نوشته یا جزوه یا اثر تحقیقی فراهم آید. سلیقه و ذوق در تدوین نیز، سهم عمدهای دارد. همانگونه که در ساختن یک خانه و بناء، علاوه بر مصالح ساختمانی و نقشه و طرح، کار معماری و سوار کردن اشیاء، خانهای را پدید میآورد، تنظیم یادداشتها نیز پیکره اصلی نوشته را میآفریند. ظریفکاری مرحله دیگر آن است. 5. آراستن و پیراستن (ویرایش): پس از تکمیل صورت نوشته، باید به کار تزیینی آن پرداخت. زوایدش را حذف کرد، عناوین انتخابی را مرور و تجدید نظر نمود، در صورت لزوم، کلمات و جملاتی را تغییر داد، نواقص را تکمیل نمود، و به حسن تألیف و ترکیب آن اطمینان حاصل کرد. نویسندگی به نوعی شبیه قالیبافی است که دار قالی، تار و پود، نقشه، خامه و ابریشم، بافتن و گره زدن، قیچی کردن و پرداخت نهایی دارد. در نویسندگی، چهار چوب همان دار است، طرح کلی همان نقشه است، واژهها و تعبیرات و جملات ابزار بافتن است، اصلاح زواید و بهسازی نهایی متن، همان پرداخت است. هر چه طرح و نقشه و نخ و خامه و تعبیرات و دقت در گره زدن و نگاشتن بیشتر و بهتر باشد، قالی گرانتر و نوشته زیباتر و ارزشمندتر میشود. آنچه که به نام « ویراستاری » مشهور است، پرداختن به همین جهات و بهبود بخشیدن به کیفیت متن و قلم در یک نوشته است. ویراستاری صوری، حداکثر به جنبههای رسم الخطی، علایم نگارشی، فصل و وصل کلمات،[1] یکسان سازی ارجاعات در پاورقیها و سامان بخشی به ظاهر یک اثر است. اما کنترل مطالب نقل شده، زیبا سازی نثر، تعیین مکانِ سر سطرها، عنوان گذاریهای اصلی و فرعی، اصلاح واژهها، حذف و اضافات لازم، درستی و دقت ارجاعات، بهینه سازی تیترها، فصل بندی خوب مطالب، ایجاد وحدت رویه در سراسر اثر، کاستن از مکررات و مباحث غیر مرتبط، از جمله کارها در قلمرو یک « ویرایش دقیق و فنی » است. با این حساب، بهتر است که ویراستار هر اثر درباره موضوع خاصّ آن تبحّر و اطلاعات کافی داشته باشد تا بتواند نارساییهای محتوایی و اشکالات علمی آن را برطرف سازد و متنی بی غلط (چه غلط شکلی چه محتوایی) ارائه دهد. به پارهای از نکات که در ویرایش مورد توجه است، در همین بخش از کتاب اشاره شده است. 6. نقد: پس از تکمیل نوشته، میتوان به دید انتقادی، نوشته را یک بار خواند یا به دیگری داد تا نقادانه مطالعه کند و نظر اصلاحی بدهد. بهرهگیری از نقد و نظر دیگران، تأثیر به سزایی در تکمیل و رشد کار قلمی نویسنده دارد. هرچند نظر ناقد سبب میشود پیکره نوشته را کلاّ تغییر دهیم، اکر نظر او را به جا و صحیح میدانیم چنین دگرگونی ارزش دارد. آنچه در تنظیم یک مقاله تحقیقی لازم است مورد توجه باشد: ـ طرح ذهنی پیش از نگارش ـ تهیه مطالب و مواد مورد نیاز ـ نظم منطقی مطالب و سیر مطلوب و منسجم در نگارش ـ اتکاء به برهان و استدلال، نه تخیلات و ذوقیات ـ استفاده از مآخذ و منابع ـ وحدت سبک و یک دستی روش قلم در مجموعه نوشته ـ تناسب حجم مطالب با موضوع انتخابی ـ رعایت امانت و دقت در نقلها. نکات لازم در نویسندگی رعایت نکات زیر، رشد دهنده در امر نویسندگی است: 1. ایجاد انگیزه برای نوشتن منظور این است که انسان به هر بهانه و هر جا و به هر شکل، برای خود انگیزهای نسبت به نوشتن پیدا کند، از درخواستها و پیشنهادها و تکلیفهای تمرینی استقبال کند و از زیر بار « نوشتن » شانه خالی نکند. جرأت و جسارت برای دست به قلم بردن نیز استعداد را شکوفا میسازد. 2. اصالت دادن به نوشتن یعنی « نوشتن »برای نویسنده اصل باشد، پایه را بر نوشتن قرار دهد، زیاد بنویسد و تمرین کند تا ورزیده شود. با قلم و کاغذ، انس داشته باشد و رابطه خود را از نوشتن قطع نکند. هر مهارتی اگر مدتی متروک بماند، یا از بین میرود یا ضعیفتر میگردد. 3. سعی در بهتر نوشتن نویسنده باید سعی کند در هر مقاله یا تألیف جدید، بر آثار قبلی خود برتری داشته باشد. تلاش در جهت عرضه نوشتهای غنیتر و زیباتر، استعدادهای نهفته را بیدار میکند و به کار میگیرد. 4. مطالعه آثار خوب ما بی نیاز از مطالعه آثار خوب و نوشتههای استوار و زیبای دیگران، از قدیم و جدید، نیستیم. غور و بررسی در آثار و تألیفات متقدمان و معاصران، خواه ناخواه کار قلمی ما را هم قویتر و غنیتر میسازد. این کار چند خاصیت دارد: ـ کتابشناسی ما را تقویت میکند. ـ قدرت قلمی ما را میافزاید. ـ از غرور نسبت به کارهای خودمان جلوگیری میکند. در زمینه شناخت آثار زیبا و نثرهای شیوا و متون ادبی میتوان از اهل مطالعه و صاحبان ذوق و آگاهی و نویسندگان توانا پرسید. 5. دل بسته نشدن به اثر روحیه حک و اصلاح و تغییر و پاک سازی و بهسازی و حذف و دور انداختن و ... در کار نویسندگی رشدآور است. کسی که به نوشتههای خود چنان دل بسته و مفتون شود که حاضر نباشد صفحهای را عوض کند یا نوشتهای را دور افکند یا انتقادی را بپذیرد، عقب میماند. این احساس که: نوشته من بهترین است و هیچ اشکالی ندارد، سد بزرگی در برابر پیشرفت انسان است. این که یک نویسنده، متن اولیه را تغییر ندهد، گاهی ممکن است نشانِ پختگی و ورزیدگی باشد، ولی اغلب نشان غرور یا بی اطّلاعی از ارزش آفرینیِ نقد و تغییر و اصلاح است. 6. نقد پذیری باید اثر را برای نقد دیگران عرضه کرد و از انتقاد هم حسن استقبال نشان داد. شهامت پذیرش اشکال در نوشته، بسیار ارزشمند است. کسی که حاضر نباشد عیب و ایرادی بر نوشتهاش را از کسی بشنود، چگونه میتواند امید داشته باشد که اثری بی عیب عرضه کند یا در این مسیر، رشد یابد؟ بیماری که حاضر نباشد خود را به طبیب عرضه کند، سالها با مرض و درد میگذراند و گاهی متوجه بیماری خود هم نمیشود و میپندارد که سالم است. احتمال اینکه شاید یک بیماری داشته باشم، نباید انسان را از مراجعه به طبیب گریزان کند! اگر این نکته را که « نقد، برج مراقبت هنر است »[1] قبول داشته باشیم، از طریق نقد دیگران، هم به کاستیهای نوشته پی میبریم، هم به آثار مثبت یا منفی آن بر خوانندگان. البته شرط نقد صحیح آن است که دور از غرض و مرض و به قد اصلاح و تکمیل باشد، نه مغرضانه و حسودانه و جاهلانه ومخرب. « نقد پذیری » نیز شجاعتی از سوی نویسنده میطلبد که ضربههای نقد را تحمل کند و از نکتههای نقادانه دیگران استقبال کند و متواضعانه بهره گیرد. طبیعی است که داشتن روحیه تکبر و خودخواهی و غرور، مانع پذیرش نقد و رفع کاستیها میشود. در ارائه اثر برای نقد و توجه به نظر ناقدان و بررسان باید راهی میانه پیمود. بی اعتنایی و بی توجهی به نظر خوانندگان و منتقدان، مانع رشد میگردد، پیوسته چشم و گوش به حرف و نظر دیگران داشتن نیز، مانع خلاقیت گشته، جسارتِ اقدام و آفرینش ادبی را از انسان سلب میکند. هم باید راه رفت، هم به حرفها و نظرهای دیگران توجه کرد. « نقد در هنر، مثل آینه جلوی اتومبیل است. راننده ـ هنرمند ـ باید به کمک آن مواظب پشتِ سرش باشد ولی یک سره در آن نگاه نکند، چرا که در این صورت انحراف از جاده و خطر تصادف در کمین اوست.» و « شاعری که با منتقدین آثارش قهر کرده است، مثل هواپیمایی است که ارتباطش با برج مراقبت قطع شده باشد ... »[2]. آنچه درباره هنر و شعر گفته شده، درباره نویسندگی و هر یک از شاخههای ادبیات و مهارتهای قلمی نیز صادق است و هر نقدی را نباید به حساب حسادت ناقد یا غرض ورزی او گذاشت. باید از نقد دیگران، در کمال بخشی به اثر بهره گرفت. حتی میتوان اثر را به هم ردیفان خود ارائه داد که پس از خواندن یا شنیدن آن، نظر بدهند و کاستیهایش را بیان کنند تا در رفع آن بکوشیم. صفات نوشته خوب میتوان ویژگیها و اوصافی را برای هر نوشته خود بر شمرد، که وجود آنها برای هر نوشتن، امتیاز محسوب میشود. این ویژگیها عبارت است از: 1. سادگی و کوتاهی جملات جملات طولانی، خسته کننده است و گاهی مطلب و پیام نوشته را نامفهوم میسازد. تعبیرات دشوار و جملات سنگین و اصطلاحات نامأنوس و دور از ذهن هم همان اشکال را دارد و « نقض غرض » میشود. با این حساب، روشن است که کوتاهی و سادگی جملات، بر جاذبه و لطف نوشته میافزاید. در برخی از آثار جلال آل اَحمد (مثلاً خسی در میقات) این ویژگی دیده میشود. 2. درستی و صحت دستو زبان، عهدهدار درست نویسی است. شناخت قواعد جملهسازی و ترکیب کلمات و به کار بردن آنها، آبروی هر نوشته است. پس نویسنده باید با قواعد دستوری هم آشنا باشد و درست بنویسد؛ مثلاً مباحثی همچون: نهاد و گزاره، حروف ربط، تناسب فعل و فاعل، ضمایر و اشارات، جملات شرطی و استفهامی و خبری. پسوندها و پیشوندها، ترکیبها و اضافات و زمان ... . آنچه در اصلاح یک متن به اسم « ویرایش » یا تصحیح انجام میگیرد ناظر به ضعفهای عبارتی، غلطهای املایی، کاربرد علایم نگارشی، غلطهای دستوری یا رسم الخطی و کاربردی در واژههاست. در کتابهای تفصیلی به بیان انواع این غلطها پرداختهاند و در اینجا مجالی برای بسط سخن نیست.ُ 3. مشخص بودن پیام و موضوع هدف و مقصود نویسنده باید واضح باشد تا خواننده به نوایی برسد. سر درگمی و ابهام و پیچیدگی مفاهیم مطرح شده، ضعف نوشته است و میان خواننده و نویسنده، ارتباط متفاهم را برقرار نمیسازد. همچنان که بیان ثقیل و پیچیده، در «گفتار» هم عیب به شمار میآید. 4. محتوای زیاد و حجم کم از صفات خوب هر نوشته، پرهیز از پرگویی و اضافه گویی است. نوشته باید پربار و غنی باشد؛ در حداقل عبارات و صفحات ممکن. حالت اسفنجی داشتن، ضعف یک نوشته است که هر چه آن را بفشاری، از حجم زیاد آن چیزی به دست نمیآید و عصارهاش اندک است. البته نه به حدی خلاصه گویی و رمز نویسی که اصل مطلب، هدر رود و تباه شود. به تعبیر ادبی باید از « اِطْنابِ مُمِلْ » و « ایجاز مُخِلّ » پرهیز کرد. آثار شهید مطهری، در پرباری و پر محتوایی و پرهیز از لفاظیهای بیهوده، الگوی خوبی است. 5. فصاحت و بلاغت درستی کلمه و کلام و ترکیب الفاظ و سهولت تلفظ تعابیر و رعایت قواعد، « فصاحت » است. شناخت مقتضای حال، تناسب زمانی و مکانی، شرایط جامعه، روحیات خواننده و نیازهای فکری و پسند ذوقی او و ... به « بلاغت » مربوط میشود. نوشته هم باید صحیح و فصیح باشد، هم رسا و بلیغ. 6. نوآوری نوشتهای که از ابتکار و نوآوری برخوردار باشد، امتیاز دارد. این ابداع، هم در مضمون و دیدگاه پیام، مطرح است، هم در زاویه دید و نوع نگاه به موضوع و هم در شکل جملات و قالبهای جدید در سبک نویسندگی، تکرار مکررات و نداشتن حرف نو و نگاه نو، نوشته را از گیرایی دور میکند. « سخن نو آر، که نو را حلاوتی دگر است.» یا باید حرفی تازه داشت، یا نگاهی تازه، یا سبکی جدید. یافتن « قالب نو » برای « مفاهیم کهن »، آنها را از کهنگی نجات میدهد و کارآمد میسازد. اگر تنها به استواری محتوا و صحت مضمون و آسمانی بودن پیام اعتماد کنیم و به عرضه آن مفاهیم با روشهای جدید نیندیشیم، شاید قشر عظیمی از علاقهمندان به مبانی دینی و ارزشی را از دست بدهیم. 7. رعایت علایم نگارشی علامتهای نگارشی، در نوشته، مانند تابلوهای راهنمایی و رانندگی در جاده است. نبودنش، خطا آفرین است و کاربرد و نصب غلط آنها هم حادثه آفرین. علایم، به درست خواندن و درست فهمیدن نوشته کمک میکند و خواندن را هم آسانتر میسازد. کاربرد صحیح علایمی همچون نقطه، ویرگول، علامت سؤال، نقل قول، دو نقطه، گیومه، پرانتز و ... از محسنات نوشته است، در یادداشتهای کوتاه هم باید مقید بود آنها را درست به کار برد. البته افراط در علامت گذاری در نوشته از سوی دیگر عامل خستگی و مانع سرعت در مطالعه است. درباره علایم نگارشی (سجاوندی) در کتابهای مبسوطتر، بحثهای مفصّلی انجام گرفته است. در اینجا تنها عمدهترین آنها فشرده مطرح میشود: 1. نقطه( . ) در پایان هر جمله کامل میآید. چه در متن، چه پاورقی. همچنین پس از حرفی که نشان اختصار یک کلمه است، مثل هـ . ق. (هجری قمری) یا P.T.T (پست و تلفن و تلگراف) 2. دو نقطه ( : ) پس از کلمهای که برای نقل قول میآید ( میفرماید:)، برای اجمال قبل از تفصیل ( اصول دین پنج است: )، برای مورد لغت و معنی (اعتدال: میانهروی). 3. گاما، ویرگول ( ، ) ـ برای موارد مکث در وسط جمله ـ هنگام عطف کلمات، به جای واو ( شهرهای تهران، قم، مشهد) ـ آنجا که آوردنش، ارتباط کلمه را تصحیح میکند و مانع اشتباه خوانی شود. ـ جدا کردن توضیحات مربوط به نشان پستی یا منبع یک نقل (خیابان ری، کوچه خورشید ... ) یا (تاریخ ایران، ج 2، ص 16). 4. نقطه ویرگول ( ؛ ) آنجا که جمله از نظر دستوری کامل است ولی از نظر معنی ارتباطی با بعد دارد. مثل (نویسندگی ضرورت تبلیغ است؛ پس آن را بیاموزیم). 5. علامت سؤال ( ؟ ) در پایان جملههای پرسشی (چه سؤال واقعی، چه انکاری و استهزاء) و نیز آنجا که بخواهیم نسبت به مطلبی ایجاد شک کنیم یا یقینی نباشد. مثل: سعدی، متوفای 660 (؟) 6. علامت تعجب ( ! ) آنجا که جمله، تعجبی باشد، یا در مواردِ دعا، ندا، نفرین، تحسین، آرزو، حسرت و کلاً کلمات عاطفی. (چه شهر خوبی! دریغا! احمد!). 7. خط فاصله ( ـ ) در مواردی از قبیل: ـ دو سوی جمله معترضه ـ میان کلمات ترکیبی (عقیدتی ـ سیاسی) ـ پس از کلماتی که بخشی از آنها به سطر بعد منتقل میشود. ـ در گفت و گوهایی که در نمایشنامه و داستان است. ـ هنگام تقسیمبندیها پس از اعداد. 1ـ ؛ 2ـ . در این مورد، بعضی هم پس از اعداد در تقسیم بندی یا در پاورقیها، به جای خط فاصله، نقطه میگذارند.( 1. ). 8. گیومه ( « » ) در مواردی از قبیل: ـ ابتدا و انتهای نقل قول مستقیم ـ مشخص ساختن اسمهای خاص و اَعلام و اصطلاحات ـ برجستهتر کردن کلماتی خاص (البته نه در حد افراط). 9. پرانتز ( ) برای توضیحاتی پیرامون برخی کلمات در متن: استقراض (وام گرفتن). 10. کروشه ( ) برای افزودن چیزی به متن اصلی، یا بیان اختلاف نسخه. 11. سه نقطه ( ... ) برای نشان دادنِ حذف یک کلمه یا بخشی از متن، نشانه افتادگی از متن اصلی، نشان ادامه مطلب. 12. ستاره ( ُ ) اغلب در سمت چپ بالای کلمهای در عنوان یا متن گذاشته میشود، برای توضیح خاص در پاورقی. گاهی هم برای جدا کردن بندها و پاراگرافهای یک نوشته به کار میرود، که در این صورت اغلب سه ستاره ُُُ آورده میشود. درست نویسی در بحث درست نویسی، به طور عمده چهار محور مورد توجه است؛ از نظر: « محتوا »، « قواعد دستوری »، « علایم نگارشی »، « املایی » و « رسم الخطّی ». نویسندهای که مینویسد، باید از درستی مطلب اطمینان خاطر داشته باشد. حرفهای بی حساب و بی دلیل و مدرک و ادعاهای بی سند و موضوعات غلط و انحرافی ننویسد؛ چنان باشد که بتواند مدافع صحت نوشتههایش باشد. کتابها و مقالات بسیاری که در رد یا نقد کتابها و نوشتهها نگاشته میشود، نشان بی دقتی یا خطای در اندیشه و مضمون نوشتههاست. استناد به نوشتهها و منابع سست، سستی پایه استدلال، نوشتههای بی تحقیق، بسیار است. آنچه میتواند درستی محتوای سخن و آثار را تضمین کند، اموری ازاین قبیل است: 1. فکر بسیار و تأمل کافی پیرامون موضوع مورد نظر 2. پرس و جو از صاحب نظران و کاوش بیشتر درباره مطلب 3. شناخت منابع متقن و مدارک معتبر و تتبع در آنها 4. داشتن انگیزه کشف حقیقت، نه به کرسی نشاندن حرف و نظر خود 5. تأمل در حرفها و آثار مخالفان و صاحبان آرای دیگر 6. دقت در فهم و برداشت و نقل از منابع. طبعاً شناخت درستی محتوا در هر زمینهای و تشخیص صحت و سقم آن، با کارشناسان و خبرگان آن موضوع است و رجوع به اهل نظر در هر موضوعی، سلامت محتوایی آثار را بیشتر تضمین میکند. از نظر قواعد هم، با آشنایی با دستور زبان، چنان بنویسد که کسی نتواند اشکال دستوری از آن بگیرد. نسبت به رعایت علایم نگارشی هم دقیق باشد؛ مثلاً در جمله سؤالی، اگر علامت سؤال نگذارد، خواننده آن را به صورت غیر سؤالی خواهد خواند و درک و فهم عوضی پیدا خواهد کرد. از جهت املای کلمات هم درست نویسی شرط اصلی است. غلط املایی، گاهی مفهوم را عوض میکند؛ مثلاً خاستن و خواستن، دو معنا دارد و هر کدام در موردی نوشته میشود که اگر غلط نوشته شود معنی عوض میشود، یا عمل و امل، مراعات و مراءات، مغلوب و مقلوب و امثال اینها. درست نویسی، تأثیر روی درست فهمیدن و درست خواندن دارد. درست فهمیدن، تأثیر روی صحیح خواندن میگذارد. درست خواندن نیز بر درست فهمیدن یک متن، مؤثر است. پس رعایت صحت و درستی از نظر املای کلمات و قواعد دستوری و علایم نگارشی، امر تفهیم و تفاهم را آسانتر میسازد. عوامل جاذبه نوشتههای یکنواخت و تکراری و قالبی، گیرایی ندارد. اما برخی از آثار دل و جان را به خود جذب میکند و از جاذبه برخوردار است. بکوشیم با شناخت عوامل جاذبه، آنها را در نوشته به کار بندیم و آثاری جذّاب پدید آوریم. عوامل جاذبه در نوشته را میتوان در امور زیر خلاصه کرد: 1. ابداع و ابتکار عرضه ابتکاری مطالب و قالبهای نو و ابداع، اشباع کننده حس « نو گرایی » انسان است. نوآوری در کار قلم از طریق مطالعه در آثار دیگران، ذوق و خلاقیت هنری به دست میآید. آنکه با آثار کهن و سنتی ناآشنا باشد، چگونه میتواند نوآور و مبتکر باشد؟ 2. صنایع لفظی و معنوی گرچه از محسنات نوشته « سادگی » را بر شمردیم ولی گاهی برای برخی افراد آرایشهای لفظی و « صناعات ادبی » گیرایی خاص دارد. نوشتهای که از تشبیه، استعاره، کنایه، ایجاز، ایهام، تمثیل، لف و نشر، مراعات نظیر، مجاز، قلب، جناس، سجع و ... اینگونه زیبایی آفرینیهای مربوط به لفظ و معنی برخوردار باشد، برای افراد صاحب ذوق گیرا خواهد بود. (این نوع مباحث، در کتب معانی، بیان و بدیع آمده است.)[1] 3. نوع ورود و خروج کیفیت آغاز مطلب در جذب خواننده مؤثر است. کیفیت ختم و نتیجهگیری هم همچنین. شیوههای ابداعی را در نحوه ورود و خروج مطلب و مقاله هم میتوان به کار گرفت. گاهی بعضی نوشتهها به نحوی آغاز میشود که کشش لازم را برای پیگیری از سوی خواننده ندارد، حتی اولین کلام افتتاحیه هم سهمی در این باره دارد، و نیز آخرین جمله پایانی نوشته. « حسن مطلع » و « حسن ختام » تنها در شعر و خطابه نیست، در مقاله و کتاب نیز مطرح است. 4. انتظار ایجاد حالت انتظار و چشم به راهی و شوق برای مطالب بعدی، عامل جذب دیگران به نوشته است. برآوردن این انتظار و پاسخ دادن به آن شوق، در نوشته، بر این جاذبه میافزاید. نوشتهای که فاقد جاذبه است و خواننده کششی برای پیگیری آن در وجود خود نمییابد از این جهت ناموفق است. 5. تجسم و تصویر نوشتهای که بتواند به کمک کلمات صحنه و حادثه را ترسیم کند گیرا میشود. این بستگی به قدرت ذهنی و قلمی نویسنده دارد که قدرت تجسم بخشیدن و تصویر صحنه را داشته باشد و مثل یک نقاش حالت تجسمی به مطالب بدهد، به نحوی که خواننده، به موازات مطالعه، آن مفاهیم یا صحنهها را در ذهن خود ترسیم کند. این روش به خصوص در داستان بیشتر کاربرد دارد. شناخت عینی طبیعت و خواص اشیاء و رنگ آنها و نوع رابطهها و محیط پیرامون، دراین زمینه نقش مؤثر دارد. برای ترسیم خوب، نیاز به « چشم باز » و « نگاه دقیق » و توجه به جزئیات و ریزه کاریهاست.[2] آنکه « جبهه » را ندیده است، چگونه میتواند به کمک قلم جبهه را مجسم سازد و حال و هوای رزمندگان و شور و حماسه مبارزان را بنگارد؛ آن چنان که خود را در جمع رزمندگان و در جبهه حس کنی؟ و آنکه محرومیت محرومان را لمس نکرده، چگونه میتواند رنجهای آنان را ترسیم کند؟ 6. نوع خط و چاپ نوشتهها اگر با خطی خوب، و حروفی جالب، در اندازه و شکلی زیبا چاپ یا نوشته شود جاذبه پیدا میکند. این به نکات فنی نوشته و کیفیت کار چاپ، صفحه بندی، حروف چینی، رنگ، طرح، کاغذ و ... بر میگردد. اغلب مجلات پر محتوا و کتابهاب مفید اما بد چاپ و بی کیفیت و دور از ذوق، نه مشتری دارد، نه خواننده. چهره نوشته شکل ظاهری نوشته را نمیتوان به حساب نیاورد. تمیز و با سلیقه بودن نوشته و برخورداری از زیباییهای هنری، به قوت کار میافزاید |